الگوی کاج امضای شال وارداتی (که قبل از اینکه پیزلی نامش را بر عهده بگیرد، “طرح شال ترمه” نامیده می شد) تداعی کننده و قدرتمند در نظر گرفته می شد.
با این حال، به طور قابل توجهی، تقلید از این طرح ها بر روی شال مارک توتو تقریباً در بحث های هنری مورد تحقیر قرار گرفت.
به عنوان مثال، گزارشی که در سال 1851 در مجله معتبر طراحی و تولید منتشر شد، مشاهده کرد که «تمایل به جایگزینی تقلیدهای پایینتر به جای واقعیتهای برتر» یکی از «شرارتهایی است که موقعیت و چشمانداز تولیدی ما را بسیار تیره میکند».
نویسنده همچنین پیشنهاد کرد که «مبارزه برای تولید شال کاچمر یا نورویچ ساختگی به ازای چند شیلینگ، و در نتیجه پلاکارد کردن پشت زنان با نوعی دروغ مادی» چیزی جز یک مزاحمت زیبایی شناختی نیست.
در واقع زمینه مهمی برای این نوع تعصب و تعصب وجود داشت.
از دهه 1840 به بعد، به طور فزاینده ای به این موضوع اشاره شد که تولیدات صنعتی بریتانیا مستحکم بودند، اما آنها نیز تا حد زیادی فاقد هر گونه برتری هنری بودند.
قدرت محض چنین دیدگاههایی بود که دولت را قادر ساخت مجموعهای از «مدرسههای طراحی» راهاندازی کند تا حس هنر را در جوامع تولیدی سراسر کشور القا کند.
جالب توجه است، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تولیدکنندگان در نورویچ و پیزلی (مکانهایی که به دلیل تولید شالهایی به سبک هندی معروف هستند) ترکیب الزامات «هنر عالی» با منافع تجارت را دشوار میدانستند.
مکاتب طراحی نیز به پیامد دیگری منجر شد.
دپارتمان هنر عملی در نظر گرفت که در حالی که آموزش هنر برای تولیدکنندگان مهم است، بهبود و تجدید نظر در ذائقه مصرف کننده نیز به همان اندازه ضروری است.
بر این اساس و پس از بررسی های فراوان، موزه هنرهای تزئینی در لندن راه اندازی شد تا کام آسیب دیده مردم بریتانیا را بالا ببرد.
متأسفانه، این حرکت چندان خوب نبود.
طنز کوبنده ای در مجله معروف Homehold Words (1852) ظاهر شد که صراحتاً به پروژه دولتی می خندید.
این کتاب که توسط هنری مورلی نوشته شده است، تجربه یک مرد معمولی به نام آقای کرامپت را توصیف می کند که در یک روز دلپذیر از “موزه وحشت” بازدید می کند، اما با دیدن چیزهایی که روزانه از آنها به عنوان نمونه هایی از طراحی بد استفاده می کند، شوکه می شود.